عقل: به گفته راغب اصفهانی: «العقل یقال للقوة المتهیئة لقبول العلم و یقال للعلم الذی یستفیده الانسان بتلک القوة عقل». عقل به قوهای گفته می شود که آدمی با آن آماده پذیرفتن علمی می شود و به علمی هم که انسان با این قوه به دست می آورد عقل گفته می شود. وی در ادامه می گوید: هرجا خداوند کفار را به عدم عقل مذمت کرده اشاره به معنای دوم است مانند (ومثل الذین کفروا.. فهمم لا یعقلون)(1). و هرجا رفع تکلیف از بنده کرده اشاره به معنای اول است.(2)
 
لب: لب همان عقل است، زیرا عقل در انسان به منزله مغز نسبت به پوسته است و به همین معنا در قرآن به کار رفته است.(3) لب در لغت عرب خالص شده و صافی شده هر چیزی را گویند.(4)
 
ججی: ججی در لغت یعنی پوشش و حجاب. از عقل به حجی تعبیر شده است، زیرا انسان را مانند پوششی از ارتکاب اعمال زشت و ناپسند باز می دارد و در نتیجه از سقوط و نابودی حفظ می کند.
 
تهیه: عقل از آن جهت تهیه نامیده می شود که بازدارنده انسان از ارتکاب افعال قبیح است. جوهری در صحاح آورده است: تهیه مفرد نهی است و هی به معنای عقول است چون از قبیح نهی می کند.؟
 
الحجر: عقل را به اعتبار نگه دارندگی آن، حجر می گویند به عبارت دیگر عقل از آن رو حجر نامیده می شود که اطراف نفس را سنگ چین می کند و آن را در دژ استوار خویش محفوظ نگه می دارد.
 
قلب: قلب عبارت است از نفس انسان از آن نظر که دارای ادراکات و احساسات و عواطف است. حتی انتخاب و اختیار نیز در قرآن به قلب نسبت داده شده است. پس هرچیزی که نوعی ادراک در آن ملحوظ است یا خود علم و معرفت یا کیفیت های علمی همه به قلب نسبت داده می شود. اما چیزی که به هیچ صورت ادراک در آن راه ندارد به قلب انسان نسبت داده نمی شود.
 
درایت: «دری» به معنای «فهمید» است و «دریت» یعنی فهمیدم و دریافتم. به گفته راغب، هرکجا در قرآن عبارت «و ما ادراک» آمده است در پی آن معنی اش بیان شده است. مانند (وما أدراک ما هیه * نار حامیه)(5) (وما أدراک ما لیلة القدر لیله القدر خیر من ألف شهر)(5) و هر جای که عبارت «و ما یدریک» در قرآن ذکر شده است توضیحی در پی آن نیست. (وما یدریک لعله یزکی) درایت به معنای علم و آگاهی یا علم و آگاهی در مسائل مخفی و پنهان است. آنجا که سخن از آگاهی توأم با موشکافی است کلمه «درایت» و آنجا که سخن از تجزیه و تحلیل است کلمه «فکر» استعمال می شود.
 
فقه: گاهی فقه به معنای مطلق فهم است و به گفته راغب، فقه عبارت است از آگاهی بر مطلب پنهان به کمک مطلب حاضر و موجود. از دیگر واژه های قریب المعنی با واژه عقل در قرآن کریم می توان به کلمات ذکر، فکر، شعور و بصیرت اشاره کرد.

 
اصطلاح عقل در قرآن

از دیدگاه قرآن، عقل فهمی است که مطابق فطرت انسان باشد. به عبارت دیگر فهمی است که با سلامت فطرت و دوری از هواهای نفسانی حاصل میشود. «إن المراد بالعقل فی کلامه تعالی هو الادراک الذی یتم للانسان مع سلامة فطرته» خداوند در قرآن کریم حتی در یک آیه بندگان خود را امر نفرموده که نفهمیده به خدا و یا هر چیزی که از جانب اوست ایمان آورید و یا راهی را کورکورانه بپیمایید. حتی برای قوانین و احکامی که برای بندگان خود وضع کرده و عقل بشری به تفصیل، ملاکهای آن را درک نمی کند علت آورده است.در سوره روم وقتی نشانه هایی از مبدأ و معاد ذکر می شود، آنها را مخصوص کسانی می داند که عقل یعنی فهم صحیح داشته باشند. (کذلک نفصل الآیات لقوم یعقلون) اما کسانی که این نشانه ها را نمی گیرند و وحدانیت خدا را نمی پذیرند و به خدا شرک می ورزند به دلیل آن است که از هواهای خود پیروی می کنند.
 
(بل اتبع الذین ظلموا أهواءهم)(7) به نظر مرحوم علامه، تقدیر آیه چنین است: «و هولاء المشرکون لم یبنوا شرکهم علی التعقل بل اتبعوا فی ذلک اهوائهم بغیر علم ) بنابراین شرط حصول عقل آن است که از هواها پیروی نکنیم تا درک و فهم ما به گونه‌ای باشد که فطرت ما اقتضا می کند. از این رو پس از آیه مذکور، آیه معروف فطرت بیان شده است. «فأقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها »(8)


تفکر در قرآن کریم

به فرموده مرحوم علامه طباطبایی: «خداوند در قرآن کریم حتی در یک آیه بندگان خود را امر نفرموده که نفهمیده به خدا و یا هر چیزی که از جانب اوست ایمان آورید و یا راهی را کورکورانه بپیمایید. حتی برای قوانین و احکامی که برای بندگان خود وضع کرده و عقل بشری به تفصیل، ملاکهای آن را درک نمی کند علت آورده است. در قرآن کریم بیش از سیصد آیه هست که مردم را به تفکر و تذکر و تعقل دعوت کرده است و یا به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم استدلال را برای اثبات حقی و یا از بین بردن باطلی می آموزد. تفکر فلسفی و مبحث استدلال عقلی از اموری است که قرآن کریم به صراحت آن را تأیید می نماید. ایمان به حقایق دینی بدون تعقل و فهم و استدلال، طریق موجه و راهی مستحکم نیست. قرآن کریم نیز در هیچ آیهای ما را به این سمت و سو ترغیب نکرده است.
 
قرآن کریم اعتبار حجت عقلی و استدلال برهانی آزاد را مستم می شمارد؛ یعنی نمی گوید که اول حقانیت معارف اسلامی را بپذیرید، سپس به احتجاج عقلی پرداخته، معارف نامبرده را از آنها استنتاج کنید. بلکه با اعتماد کامل به واقعیت خود می گوید: به احتجاج عقلی پرداخته، حقانیت معارف نامبرده را از آن دریابید. نه اینکه اول ایمان بیاورید و بعد به قید مطابقت آن، دلیل اقامه کنید. پس تفکر فلسفی نیز راهی است که رسایی آن را قرآن کریم تصدیق می نماید.
 
اصلا میسر و ممکن نیست که بیانات خدای کریم در قرآن یا ارشادات حضرات معصومین علی در مسیری غیر از طریق عقل قطعی قرار گیرد. چگونه ممکن است خداوند هدیه ای را خداوند به گل سرسبد عالم امکان یعنی انسان افاضه نموده و آن را میزان سعادتمندی قرار داده است سپس آن را با آیات قرآنی انکار و ابطال نماید؟
 
هیچ دین و مذهبی و هیچ روش نظری دیگری از هیچ راهی نمی تواند حجت عقل قطعی و صحت بحث فلسفی را نفی نموده و الغا کند. زیرا در این صورت همان تیشه را اول به ریشه خود می زند و حقانیت خود را که ناچار از همین راه باید تأمین شود ابطال می نماید. به علاوه نفی فلسفه، خود یک بحث فلسفی است.»
 

پی‌نوشت:
١. بقره، آیه ۱۷۱.
۲. مفردات الفاظ القرآن.
٣. المیزان، ج ۲، ص ۴۰۰.
۴. ابن منظور، لسان العرب.
۵. قارعه، آیه ۱۰
۶. قدر، آیه ۲.
7. المیزان، ج۱۶، ص۱۸۲.
8 . روم، آیه ۳۰.
 
منبع: تفکرعقلی در کتاب و سنت، حمیدرضا رضانیا، چاپ دوم، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی، قم 1393